شعر و ادبیات

شعر مرگ رنگ از سهراب سپهری

›
رنگی كنار شب بی حرف مرده است. مرغی سیاه آمده از راه های دور می خواند از بلندی بام شب شكست. سر مست فتح آمده از راه این مرغ غم پرست...

داستان واقعی مرد و سگ وفادار

›
زن وشوهرجوانی پس سالها ازدواج بچه دارنمی شدن برای اینکه از تنهایی دربیان یه توله روتوایلر میخرن و اونو مثل پسر خودشون بزرگ میکنن... ...

داستانی کوتاه و آموزنده از قوباغه ای که کر بود

›
روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه دو بدهند. هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود. جمعیت زی...

شعر نقش از سهراب سپهری

›
در شبی تاریك كه صدایی با صدایی در نمی آمیخت و كسی كس را نمی دید از ره نزدیك، یك نفر از صخره های كوه بالا رفت و به ناخن های خون آلو...

داستانی کوتاه و فکاهی از افسر پلیس و راننده

›
مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد. BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود؛ پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروش...
›
صفحه اصلی
مشاهده نسخه وب
با پشتیبانی Blogger.