خنده از میكده بگـریخت ، كجــائی ساقی؟
بر سـر میكده غــم ریخت ،كجـائی ساقی؟
آن شب مسـت كه من بودم و، پیمـانه و تو
رفت و با زَهــرِ غم آمیخت ،كجـائی ساقی؟
خانه ای كز گل مهتــاب ،عطـش می نوشید
بر سرم بی تو فـرو ریخــت، كجائی ساقی؟
سیـنه ام چاك شد و، شبنم چشمم خشكید
بسكه شب فتنه برانگیخت ، كجائی ساقی؟
آن سر زلف ، كه عمری سـر و سامانم بود
یك شــبه پاك بهـم ریخــت ،كجائی ساقی؟
هرچه یك عمر «سها»حلقهی آن زلف كشید
رفت و بر گــردنم آویخــت ، كجائی ساقی؟
0 دیدگاه ::
ارسال یک نظر