وقتى گوش شنوا نىست حرف تازه اى ندارم
سر عاشقى نمونده که به صحرا بگذارم
شور شاعرانه اى نىست غزل و ترانه اى نىست
به لب آىنه حتى حرف عاشقانه اى نىست
هر کسى مى پرسد از من در چه حالى؟ در چه کارى؟
تو که اهل روزگارى خبر تازه چى دارى
مى بىنن اما مى پرسن چه سوال خنده دارى
وقتى گوش شنوا نىست حرف تازه اى ندارم
سر عاشقى نمونده که به صحرا بگذارم
چى بگم وقتى که هىچکس من و از من نمى فهمه
حرفاى نگفتنى رو جز به گفتن نمى فهمه
غم آدم دىدنى نىست قصهء شنىدنى نىست
بعضى حرفا رو باىد دىد بعضى حرفا گفتنى نىست
وقتى گوش شنوا نىست شوق گفتن نمى مونه
وقتى جاده رو به هىچه پاى رفتن نمىمونه
خبر تازه چه دارم خبر تازه چه دارى
تو چرا باىد بپرسى تو که اهل روزگارى ؟
مى بىنى اما مى پرسى چه سوال خنده دارى
وقتى گوش شنوا نىست حرف تازه اى ندارم
سر عاشقى نمونده که به صحرا بگذارم که به صحرا بگذارم...
0 دیدگاه ::
ارسال یک نظر